هرشل گرینبام و همسرش، سارا، کارگران یهودی هستند. آنها در سال ۱۹۱۹ برای فرار از دست قزاقها از اروپای شرقی به آمریکا مهاجرت میکنند. هرشل شغلی در یک کارخانه ترشی پیدا میکند. یک روز، در حالی که مشغول به کار است، در خمرهٔ خیارشور میافتد. آن روز کارخانه به دلایل بهداشتی تعطیل بود و هرشل به مدت ۱۰۰ سال در آب نمک میماند. او یک قرن بعد در بروکلین از خواب بیدار میشود و کشف میکند که تنها خویشاوند زندهٔ او، نتیجهاش به نام بن است و در ادامه با او دچار مشکلاتی میشود.