“پدر فلانگان” پس از شنیدن اعترافات یک مجرم تصمیم میگیرد پناهگاهی با نام “شهر پسران” تاسیس کند. “وایتی مارش” به آنجا میرود اما فرار کرده و گرسنه باز میگردد. او دوباره فرار می کند اما وقتی دوستش تصادف میکند بار دیگر باز میگردد. او فرار کرده و به گروه برادرش میپیوندد و…